در این زمانه اینقدر اصطلاح برنامه ریزی را به کار برده اند که دیگر همه با آن اشنا هستند. می خواهی سفر بروی، برنامه ریزی کن. می خواهی دانشگاه قبول شوی، برنامه ریزی کن. می خواهی موفق شوی، برنامه ریزی کن. این روزها من هم درگیری این واژه هستم. برنامه ریزی کنم تا کمپین های شرکت به خوبی اجرا گردد ولی نمی دونم چرا همه با این واژه مشکل دارند. چرا درک نمی کنند که برنامه ریزی یه مرحله گذر است نباید زیاد درگیرش شد. مثل باتلاق می مونه . هر چی بیشتر درگیرش میشی، بیشتر توش فرو میری و در نتیجه شانس زنده بودنتم کمتر است.
برنامه ریزی خوب هست اما نه این اندازه که ماها درگیرش هستیم. فکر می کنم که باید کمی در رفتارمان تجدید نظر کنیم. اولین باری که می خواستم یه کسب وکار به سبک امروزی راه بیاندازم و با موفقیت همراه نبود تنها دلیلش برنامه ریزی بود. این قدر درگیر برنامه ریزی شدذه بودیم که بعد سه ماه هنوز داشتیم برنامه ریزی می کردیم و این واقعا اشتباه بزرگی بود. از این ماجرا بیش از دو سال می گذره ولی با افراد زیادی روبرو شدم که باز هم این اشتباه را تکرار می کنند و به ویژه این روزها!!! که باعث شد این مقاله را بنویسم.
نیات خوب
همه ما یا حداکثر بیشتر افراد، نیت یا ارزش هایی برای خودمان داریم که همه شان در حد فکر باقی می ماند و به عمل تبدیل نمی شود. در واقع چون ما عملی انجام نمی دهیم آن ها در همان حد فکر می مانند. این در واقع می تونه باعث حاد شدن موضوع بشه. چون تازه در شروع کار است. پس در واقع ما برای اینکه ما بتوانیم یک برنامه ریزی خوب انجام بدهیم باید یک هدف، یک ارزش یا مقصودی داشته باشیم تا بتوانیم پله اول را با موفقیت طی کنیم.
برنامه ریزی خوب است.
برنامه ریزی واقع خیلی مفید و ارزشمند است. جمله معروفی در این زمینه است کسانیکه شکست می خورند برنامه ریزی کنند، در واقع برای شکست برنامه ریزی می کنند و من هم به شدت به این جمله معتقدم. اما نکته ظریفی وجود دارد اگر شما زیاد درگیر این موضوع بشوید از اصل مطلب دور می افتید. یعنی اینکه باید حواسمان باشد که خود برنامه ریزی تبدیل به یک کار برایمان نشود. یعنی همش در حال برنامه ریزی نباشیم و از اجرا خبری نباشد. برنامه ریزی آمده که اجرا را تسهیل کنه نه اینکه خودش بشه کل ماجرا.
عمل بهتر است.
جیم ران جمله معروفی داره که میگه اگه میخای در زمره افراد ارزشمند قرار بگیری، فقط عمل کن. برنامه ریزی خوبه ولی اجرا بهتره. باید هر چه سریعتر وارد میدان نبرد شد و همه چی رو در اجرا تجربه کرد. این چیزیه که به من و شما ارزش میده. در واقع نکته در این هست که هدف و برنامه بسیار هوبه و لی این ها زمانی ارزش می گیرند که شما برنامه هایی رو به اجرا بگذارید و از آن ها برای بهبود اهداف و برنامه تان استفاده نمایید.
من چه کاری می کنم.
برای اینکه بتونم از این آفت برنامه ریزی و هدف گذاری بدور باشم. من هم با الگو برداری از دارن هاردی برنامه عملی برای خودم تعریف کردم و سعی می کنم به آن پایبند باشم. این برنامه می تواند یک الگوی خوبی باشد که با الگو برداری از آن برای خودتان برنامه اجرا کنید.
هدف : انتشار دو مقاله هر هفته
چرا: برای جذب مخاطب بیشتر؛ ساماندهی موضوعاتی که در ذهن دارم؛ افزایش مطالب وبلاگ؛
استراتژی: یک ساعت زود بیدار شدن صبح روزهای سه شنبه و شنبه برای نوشتن مقالات و ادیت آن ها طی ۲۴ ساعت آتی و انتشار در روز بعد.
ما انسان هستیم.
خیلی ها رو می بینم وقتی اسم برنامه ریزی به گوششون می خوره یک جوری نگات می کنند که تنفر رو حس می کنی اما چرا؟؟ یک لحظه فکر کنید با وازه برنامه ریزی چه چیزی در ذهن تان تداعی میشه؟؟ این قدر برنامه ریزی را برای ما بزرگ و سخت و جان فرسا کرده اند که باعث شده به سمت آن نریم؛ من خودم وقتی اسم برنامه ریزی به گوشم می خورد آدم هایی به ذهنم می آمد که مثل ماشی ن زندگی می کنند و هیچ احساسی ندارد. اما این در واقع برنامه ریزی این گونه نیست . قرار نیست شما مثل ماشین رفتار کنید. در واقع قرار است که شما با کمک برنامه ریزی بتوانید:
- در یک مسیر مشخص حرکت کنید.
- ابزار و اجزاء فعالیت هایتان را دسته بندی و مشخص نمایید.
- تصمیم گیری را راحت کند.
- فعالیت های تان را همسو کند.
- با هدفتان ارتباط برقرار نمایید.